سلام
قرار نبود وبلاگو آپ کنم ولی یه اتفاق خوب باعث شد این کارو انجام بدم.
بارون....
امروز بعد از ظهر بعد از حدود هفت ماه بارون بارید... منم عاشق بارون!... رفتم بیرون و تا زمانی که بارون می بارید، زیر بارون قدم میزدم... در حین قدم زدن زیر بارون، شعر « باز باران » کتاب فارسی دوران دبستان به ذهنم اومد... شروع کردم بلند خوندن... چند نفری که از کنارم رد میشدن با تعجب بهم نگاه می کردن... فکر میکردن دیوونه شدمه... ولی من بی خیال، بلند می خوندم:
باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
.
.
.
هر چند خیس خیس شدم، ولی واقعا لذت بخش بود...
باران
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده:
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل، تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دم به دم در شور و غوغا
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دو پای کودکانه
می پریدم همچو آهو
می دویدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه
می پراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم:
" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان !
"این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !
" روز ای روز دلارا !
گر دلارایی ست، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبایی ست، از خورشید باشد... "
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره
آسمان گردیده تیره
بسته شد رخسار خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس دلارا بود جنگل
به ! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه، بس فسانه
بس فسانه، بس ترانه
بس گوارا بود باران
وه ! چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
" بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن-
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا ! "
سلام اولش جاخ وردم اسم وبلاگتون مثل ماله من بود .
مرسی سر زدین .
سلام...ممنون که خبرم کردی...کاش همه اتفاقات خوب باشن...روزهات برفی
باز باران
با ترانه...
یادش بخیر
من که یادمه کلی طول کشید تا این شعرو حفظش کنم طوری که مامانم یه شب توو خواب شنیده بوده من اینو می خونم (پشتکارو!!!):دی
خسته نباشید
پست قشنگی بود
شاد زی...
خوشحالم که باعث شده بازم بنویسی...
سلام خوبی؟؟
ممنونم که خبرم کردی
جای من خالی!!!!
من عاشق بارونم
هر وقتی بارون بیاد امکان نداره من زیر بارون نرم
تا بند بیاد
خیلی خیلی
خوب بود
یاد بارون افتادم
یادش بخیر چه قدر این شعر باز باران با ترانه ...
را دوست دارم
بازم ممنونم از خبرت
سلام
وب زیبایی دارید
منم عاشق بارونم
ممنون که خبرم کردی
بازم آپ کردی خبرم کن
تا بعد
سلام
خوش به حالتون ما که اینحاا سالی یک بار به زور هم بارون نداریم...
مرسی سر زدی
باران .... کاش نم نم که نه ... با امامی توان ببارد ...و پر کند حس تنهایی مرا ...و زیر باران گریه کنم .... و کسی نفهمد چشمانم از برای دل است که می بارد....
یعنی اینقدر از بارون خوشت میاد؟!
با اینکه زندگی زیباست کاملا موافقم
من با دومین شعرم(Dream) آپ کردم
حتما بیا
من عاشق بارونم
اومدم
سلام
اره٬ توی یه خیابون خلوت زیر بارون قدم بزنی چه حسی خوبی می ده.
موفق باشی.
من با((offline)) آپ کردم
ممنون که بهم سر زده بودی
این بار هم بیا و شرمندم کن
راستی، امروز بارون اومد!
سلام
مرسی که سر زدی
نه همون یه روز بیشتر بارون نیومد.
دارم میام
زیر بارون حسابی پاک شدی ...
سلام
خوبی شما؟
:دی
خبرم کنی میام..شما خودت تحویل نمیگیری :دی اگه خبرم کنی حتما میام.
چه جالب من این شعر رو تا حالا کامل نخونده بودم!!!!!!:دی
خیلی خوشکل بود...نسیم جنگلای بارون زده ی شمال رو بهم القا کرد!:دی
ممنونم:دی
خوش باشی.
سلام دوست عزیز بارونی
مرسی که لطف کردی و اومدی...
شعری رو هم که گذاشته بودی واقعا با این هوا همخونی داشت...ای کاش همیشه هوا اینقدر دوست داشتنی بود.
سلام خوبی؟
اره خیلیا عاشق بارون و قدم زدن زیرشن ...
موفق باشی بای
سلام عزیزمممممممم
من آپیددددددددددددددددددددددددددددم
پیشم بیا نظر یادت نره
قربونت
فعلا
سلام سلام
من بالخره بعد از اندی سال اپ کردم
بپر بیا[گل][بدرود]
سلام
مرسی که سر زدی.
فکر کنم آدرس رو اشتباهی دادی چون هر چه میکنم باز نمیشه.
سلام
منم موافقم.با بارون ....
خوش باشی
منم بارونی هستم...یادش بخیر
سلام داداشی
چه طوری؟
چه خبرا؟
مرسی که جواب دادی......
سعی میکنم بازم بیام....
فعلا...
سلام آبجی
مرسی خوبم
ممنون که سر میزنی...
شرمنده می کنی...
به همین زودیا بر می گردم
بای...
ببینم مگه نگفته بودی دیگه به روز نمیشی؟
نکنه میخوای ما رو دور بزنی
شوخی کردم
میدونستم طاقت نمیاری
خوش باشی