کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

پاییز هم رفت

سلام سلام

عیدتون مبارک. امشب شب یلداست. امیدوارم در کنار خونواده بهتون خوش بگذره

*******************

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمنک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ‚ خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

 
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت.

در کوچه باد می اید
در کوچه باد می اید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
 و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
ــ سلام
ــ سلام
و من به جفت گیری گلها می اندیشم.

 
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای اینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست او هیچوقت زنده نبوده ست.

 
در کوچه باد می اید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغ های پیر کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد.

 
آنها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و کنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است
در زیر پا لگد خواهد کرد ؟


ای یار ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند.

 
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده نمایان شد
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگ های تازه که در شهوت نسیم نفس میزدند
انگار
آن شعله بنفش که در ذهن پاک پنجره ها می سوخت
چیزی به جز تصور معصومی از چراغ نبود.

 
در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم می رسیم و آنگاه خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.

 
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود ؟
نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشتهای مرا می جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری ؟


من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و میدانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند.

 
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکلهای هندسی محدود
به پهنه های حسی وسعت پناه خواهم برد
من عریانم عریانم عریانم
مثل سکوتهای میان کلام های محبت عریانم
و زخم های من همه از عشق است
از عشق عشق عشق
من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده ام
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد.

 
سلام ای شب معصوم
سلام ای شبی که چشمهای گرگ های بیابان را
به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
و در کنار جویبارهای تو ارواح بید ها
ارواح مهربان تبرها را می بویند
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صدا ها می ایم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند.


سلام ای شب معصوم!

 
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ایست.

 
چرا نگاه نکردم ؟
مانند آن زمان که مردی از کنار درختان خیس گذر می کرد...

چرا نگاه نکردم ؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت
آن شب که من عروس خوشه های اقاقی شدم
آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود
و آن کسی که نیمه ی من بود به درون نطفه من بازگشته بود
و من دراینه می دیدمش
که مثل اینه پکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
و من عروس خوشه های اقاقی شدم ...


انگار مادرم گریسته بود آن شب
چه روشنایی بیهوده ای در این دریچه ی مسدود سر کشید
چرا نگاه نکردم ؟
تمام لحظه های سعادت می دانستند
که دست های تو ویران خواهد شد
 و من نگاه نکردم
تا آن زمان که پنجره ی ساعت
گشوده شد و آن قناری غمگین چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
و من به آن زن کوچک برخوردم
که چشمهایش مانند لانه های خالی سیمرغان بودند
و آن چنان که در تحرک رانهایش می رفت
گویی بکارت رویای پرشکوه مرا
با خود بسوی بستر شب می برد.

 
ایا دوباره گیسوانم را
در باد شانه خواهم زد ؟
ایا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
ایا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟
ایا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟


به مادرم گفتم دیگر تمام شد
گفتم همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

 
انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخواند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن می درند
و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد
صبور
سنگین
سرگردان

 
در ساعت چهار در لحظه ای که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را تکرار میکنند
ــ سلام
ــ سلام
ایا تو هرگز آن چهار لاله ی آبی را
بوییده ای ؟...


زمان گذشت
زمان گذشت و شب روی شاخه های لخت اقاقی افتاد
شب پشت شیشه های پنجره سر می خورد
و با زبان سردش
ته مانده های روز رفته را به درون میکشید.

 
من از کجا می ایم ؟
من از کجا می ایم ؟
که این چنین به بوی شب آغشته ام ؟
هنوز خک مزارش تازه است
 مزار آن دو دست سبز جوان را میگویم ...


چه مهربان بودی ای یار ای یگانه ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی
چه مهربان بودی وقتی که پلک های اینه ها را می بستی
و چلچراغها را
از ساقه های سیمی می چیدی
 و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق می بردی
تا آن بخار گیج که دنباله ی حریق عطش بود بر چمن خواب می نشست.

 
و آن ستاره های مقوایی
به گرد لایتناهی می چرخیدند
چرا کلان را به صدا گفتند ؟
چرا نگاه را به خانه ی دیدار میهمان کردند!
چرا نوازش را
به حجب گیسوان بکرگی بردند ؟
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرمید
به تیره های توهم
مصلوب گشته است
و جای پنج شاخه ی انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او مانده ست.

 
سکوت چیست چیست چیست ای یگانه ترین یار ؟
سکوت چیست به جز حرفهای نا گفته
من از گفتن می مانم اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت ست
زبان گنجشکان یعنی : بهار. برگ . بهار
زبان گنجشکان یعنی : نسیم .عطر . نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد.

 
این کیست این کسی که روی جاده ی ابدیت
به سوی لحظه ی توحید می رود
و ساعت همیشگیش را
 با منطق ریاضی تفریقها و تفرقه ها کوک میکند
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمی داند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامه های عروسی پوسیده ست.


پس آفتاب سر انجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب نا امید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی.

 
و من چنان پرم که روی صدایم نماز می خوانند ...


جنازه های خوشبخت
جنازه های ملول
جنازه های سکت متفکر
جنازه های خوش برخورد خوش پوش خوش خورک
در ایستگاههای وقت های معین
و در زمینه ی مشکوک نورهای موقت
و شهوت خرید میوه های فاسد بیهودگی...

 
آه
چه مردمانی در چارراهها نگران حوادثند
و این صدای سوتهای توقف
در لحظه ای که باید باید باید
مردی به زیر چرخهای زمان له شود
مردی که از کنار درختان خیس میگذرد

 
من از کجا می ایم؟

به مادرم گفتم دیگر تمام شد
گفتم همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران ایه های تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آنرا
آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خواب میداند.

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل
به داسهای واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد ...


شاید حقیقت آن دو دست جوان بود آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
 سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره هم خوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار ای یگانه ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد ...

 

                           « فروغ فرخزاد »

 

نظرات 17 + ارسال نظر
یلدا جمعه 30 آذر 1386 ساعت 10:09 http://hklovekahoo.blogfa.com

سلام عزیزم
من آپمهههههههههههههههه
حتما بیااااا تولدمه نیای ناراحت میشم
قربونت
فعلا

سلام یلدا جون
تولدت مبارک
اووووومدم

[ بدون نام ] جمعه 30 آذر 1386 ساعت 13:47

با درود.
زندگی رسم خوشایند لبخند زدن در شب های بلند است. شب یلدایت پر از لبخند باد.
کامبیز عزیز٬ شب یلدا بر تو خجسته باد. امیدوارم در این شب عزیز٬ دنیا به کامت باشد.
بدرود.

سلام
ممنون
کاش اسمتون رو هم می گفتین
موفق باشی

پریا جمعه 30 آذر 1386 ساعت 13:48 http://pariyakermani.blogsky.com

سلام.شعر زیبایی رو انتخاب کردین. راستش من معمولا زود به زود آپ میکنم واسه همین شما هر موقع وقت داشتین به وب من هم سر بزنین خوشحال میشم. به هر حال اگر هم کوتاهی از منه ببخشید

ایلیا شنبه 1 دی 1386 ساعت 00:58 http://iliya.blogsky.com

سلام کامبیز جون عیدتون مبارک ای روزگار واسم دعا کن از دست نرم... با این همه دل ساده و عاشق....از طرف اونا(میدونی که) روزهات برفی....

شفاهی شنبه 1 دی 1386 ساعت 01:44 http://www.saharweb.blogspot.com

سلام ... خوشحال شدم در این شب عزیز و دوست داشتنی بهم سر زدی ... شعر زیبایی را انتخاب کرده ای اما نتوانستم بیشتر از چند بیتش را بخوانم بماند آف لاین می خوانم راستش در مورد شعری که توی وبلاگم بود باید بگم یک ترانه است از امید اما هر چه کردم اسم نویسنده شعرش را پیدا کنم حتی توی نت هم چیزی پیدا نکردم به نظرم من دومین نفرم که تا به حال این ترانه را توی نت گذاشته ... موفق باشی

آترین شنبه 1 دی 1386 ساعت 16:00 http://iranson.blogsky.com

درود.
کامبیز عزیز٬ من دیشب یادم رفت اسمم را بنویسم. این را موقعی فهمیدم که نظر را پست کرده بودم. به هر صورت٬ ببخش که یادم رفت اسمم را بنویسم. کامبیز جان٬ مطلب تازه ات را خواندم. شعر بسیار زیبایی از فروغ را انتخاب و نوشته ای. من لذت بردم از خواندن آن.
کامبیز جان٬ من آپم. خوشحال می شوم بیائی و در قلب من ردپای خود را به یادگار بگذاری. بدرود.

سلام
خواهش میکنم. مرسی که دوباره اومدی و نظر دادی
این شعر یکی از بهترین شعرای فروغه
اووووومدم

روزبه شنبه 1 دی 1386 ساعت 21:37 http://www.arinoos.com

سلام داداشم(البته اگه اشکال نداره بهت بگم داداش)!
مرسی،آرینوس هم کلبه ی خودتونه،هر وقت که بیای خوشحال میشم
خیلی خیلی زیبا بود
کم کم دارم عاشق شعرهای فروغ میشم

سلام داداش روزبه (چه اشکالی داره. تازه خوشحال میشم که یه داداش تازه پیدا کردم)
خواهش می کنم
خوشحالم که خوشت اومد
بازم این ورا بیا...

رئوف شنبه 1 دی 1386 ساعت 23:31 http://raoof-v86.blogsky.com

سلام
خوبی مرسی سر زدید؟
عید شما هم مبارک. امیدوارم زندگیت پر از عیدای زیبا باشه.
یه مدته سرم حسابی شلوغه راستش وقت نمی شه خبر کنم.
موفق باشی.

سلام
ممنون من خوبم. امیدوارم تو هم خوب باشی
مرسی. همچنین
اشکال نداره. ما دیگه تقریبا عادت کردیمه. امیدوام مشکلاتت هر چه زودتر برطرف بشه.
شما هم موفق باشی

شروین یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 10:16 http://www.shahriyareman.blogsky.com

سلام خوبی؟ کمنونم که اومدی
من نظرتو ندیده بودم
خیلی خوب کاری کردی که اومدی
منم اومدم
نرو بابا
یه اپ کوچولو که خیلی وقت گیر نیست
خوب کاری کردی
تبریک برای اومدن دوباره ات
الهی شب یلدای تو هم مبارک
دوشنبه منتظرتم

سلام
مرسی که تو هم اومدی
آره منم به همین نتیجه رسیدم که وقت زیادی نمی گیره
سعی میکنم تندتر آپ کنم
دوشنبه حتما میام

نیما یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 13:52 http://biname.blogsky.com

سلام کامبیز
خوبی؟
عیدت مبارک همینطور یلدا !!!
خوش باشی

سلام
مرسی خوبم
ممنون

آیدین یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 15:28 http://arameshibasher.persianblog.ir

سلام...
پی نوشتی در مورد تولد وبلاگم دارم حتما بیاید و بخونید.منتظرتونم.
................
باعث افتخار من هست که دوستانی همچون شما دارم.

محمد یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 19:15 http://delle.blogsky.com

سلام کامبیز
خوبی؟
از شعرتم ممنون بسیار زیبا بود
به امید روزهای بهتر

وحید دوشنبه 3 دی 1386 ساعت 23:34 http://www.arinoos.com

سلام
شرمنده که دیر رسیدم.
واقعا زیبا بود.
من با (( دوباره علی دیتا ۲ )) آپم.
ممنون می شم سر بزنی.

سلام
خواهش میکنم٬ مهم اینه که اومدین
حتما میام

روزبه دوشنبه 3 دی 1386 ساعت 23:40 http://www.arinoos.com

سلام داداشی
خوشحال شدم بهم سر زدی
من با offline3 به روزم
بازم بیا و خوشحالم کن
شبت به خیر

سلام داداش
حالت خوبه؟
اووووووومدم
شب تو هم بخیر

کیا سه‌شنبه 4 دی 1386 ساعت 17:22 http://parastouha.persianblog.ir

سلام کامبیز جان .. خوبی
عید قدیرت مبارک
امیدوارم یلدا بهت خوش گذشته باشه
راستی ممنون از حضور پر مهرت اپ کردی خبرم کن
فعلا

سلام
ممنون خوبم
مرسی بهم سر زدین
عید شما هم مبارک
موفق باشی

رضا چهارشنبه 5 دی 1386 ساعت 14:04 http://ISLAND1383.PERSIANBLOG.IR

با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و گرامی و درود بر قلم توانمند و هنرمندتان ،و تبریک فرا رسیدن عید سعید غدیر خم ..عید ولایت و امامت امیر المومنین شیر مرد تاریخ بشریت ..در ضمن باستحضار شما میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان " عمل صالح و پاداش نیکو " بروز شده است ...خوشحال خواهم شد دیدن کنید و نظرات خود را مرقوم فرمائید ،مثل همیشه منتظر قدمهای سبز و حضور گرمتان هستم ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم ......دهان بی زبان پند می گفت و راز ....که ای بی نوا با بینوایی خود بساز ...غم از گردش روزگاران مدار...که بی من و تو بگردد بسی روزگار ...غم و درود و شادمانی و خوشی نماند هر گز ....جزایی عمل من ماند و نام نیک تو ...در پناه حق و خدا نگهدارتان ................................................[گل][خداحافظ]

یلدا چهارشنبه 5 دی 1386 ساعت 14:42 http://www.ashke-bi-seda.blogfa.com

سلام به داداش زرنگ خودمون . احوال شما ؟
خوبی ؟ خوشی ؟ چه خبرا ؟
پس طلسم رو شکوندی آره ؟
چه عجب نمردیم و یه آپ جدید از تو دیدیم .
من تا نیمه خوندم . فروغ تشبیهات زیبایی کرده بود ولی خب یه ضعف هایی داره که دیگه در موردش بحث نمی کنم .
موفق باشی . عذر می خوام اگه دیر به دیر سر می زنم . آخه دست خودم نیست . امتحانات ترم اول نزدیکه . فرجه هم خیلی کم در نظر گرفتن . در نتیجه مجبورم کمتر بایم نت .
خب دیگه من برم .
موفق باشی و شاد کام . راستی عیدتم مبارک .
حالا عیدی بدههههههههههههههههههه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کجا اومدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اهان می خوای عیدی بدی ؟
پس لطف کن تراول تا نشده باشه .
باشه بابا رنگت نپره نخواستم .
بایییییییییییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد