-
خویش را باور کن
پنجشنبه 23 اسفند 1386 14:07
هیچ کس جز تو نخواهد آمد هیچ کس بر در این خانه نخواهد کوبید ، شعله روشن این خانه تو باید باشی هیچ کس چون تو نخواهد تابید ، چشمه جاری این دشت تو باید باشی هیچ کس جز تو نخواهد جوشید ، سرو آزاده این باغ تو باید باشی هیچ کس جز تو نخواهد رویید. باز کن پنجره ، صبح آمده است در این خانه رخوت بگشای باز هم منتظری ؟ هیچ کس بر در...
-
...
پنجشنبه 16 اسفند 1386 02:26
دهان بسته سرم در بازوانی این چنین خسته هوایم با هوای سرد پاییزی پیوسته غروری از درون جَسته به آفاق یا افق آرام پیوسته همه فکرم به نادانی شبنم های برگ گل نمی داند کدامین راه بی سوق ، بی لغزش همان راه است کو خواهد منم شادم منم سرزنده شادابم منم کاین زندگی را خوب می بینم صدا ، آواز او را بهترین مقصود می دانم نمی دانم پس...
-
الو سلام ٬ منزل خداست؟
جمعه 26 بهمن 1386 15:57
الو سلام ، منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو... دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شده خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد ، کمی بلندتر ، صدای من...
-
دنگ...٬ دنگ...
چهارشنبه 10 بهمن 1386 20:03
یه سال دیگه هم گذشت. هر سال وقتی به دهم بهمن نزدیک میشم یه حس عجیبی به سراغم میاد. یه حس که با من حرف می زنه و بهم می گه یه سال دیگه از عمرت رو پشت سر گذاشتی. نمی دونم چرا روزهای تولدم زیاد خوشحال نیستم. شاید به خاطر اینه که در این روزه که بیشتر متوجه گذر لحظه ها می شم. چقدر خوب حسین پناهی گذر لحظه ها رو توصیف کرده:...
-
سلامم را تو پاسخ گوی...
سهشنبه 25 دی 1386 03:53
زمستان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سر ها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ، که ره تاریک و لغزان است. و گر دست محبت سوی کس یازی ، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ، که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک ، چو دیوار ایستد در...
-
امان از ترک شیرازی
یکشنبه 16 دی 1386 19:40
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را « حافظ » ***** اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پا را من آن چیزی که خود دارم ، نصیب دوست گردانم نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را « صائب تبریزی » ***** اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال...
-
در آستانه
دوشنبه 10 دی 1386 23:22
در آستانه باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد ، چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظارِ توست و اگر بی گاه به در کوفتن ات پاسخی نمی آید. کوتاه است در ، پس آن به که فروتن باشی. آیینه یی نیک پرداخته خواهی بود آنجا تا آراستگی را پیش از در آمدن در خود نظری کنی هرچند که غلغله ی آن سوی در زاده ی توهم توست...
-
دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟
پنجشنبه 6 دی 1386 15:23
چشم من و انجیر دیوونه کیه ؟ عاقل کیه ؟ جوونور کامل کیه ؟ واسطه نیار ، به عزتت خمارم حوصله هیچ کسی رو ندارم کفر نمیگم ، سوال دارم یک تریلی محال دارم تازه داره حالیم می شه چیکارم میچرخم و میچرخونم ٬ سیارم تازه دیدم حرف حسابت منم طلای نابت منم تازه دیدم که دل دارم ، بستمش راه دیدم نرفته بود ، رفتمش جوونه نشکفته رو ٬...
-
پاییز هم رفت
جمعه 30 آذر 1386 09:40
سلام سلام عیدتون مبارک. امشب شب یلداست. امیدوارم در کنار خونواده بهتون خوش بگذره ******************* ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمنک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت چهار بار نواخت امروز...
-
من دوباره اوووومدم
پنجشنبه 22 آذر 1386 01:51
سلام سلام من دوباره اومدم. اینقدر دلم براتون تنگ شده بود... قرار بود تا پایان امتحانات آپ نکنم ولی دیگه طاقتم تموم شد و زدم زیر قول خودم!!! به هر حال بگذریم... از تموم دوستایی که در این مدت که نبودم بهم سر میزدند هم تشکر می کنم. ******************** گفتمش دل می خری؟ پرسید: چند؟ گفتمش: دل مال تو تنها بخند خنده ای کرد و...
-
آپ آخر
چهارشنبه 7 آذر 1386 10:08
سلام امروز تصمیم گرفتم بنا به دلایلی این آخرین آپم باشه. تو این مدت دو ماه و خورده ای که در خدمتتون بودم، چیزای زیادی از شما عزیزان یاد گرفتم و دوستان خیلی خوبی هم پیدا کردم. از همه کسانی که تو این چند وقت بهم سر می زدن و با نظرها و انتقاداتشون بهم کمک کردن، تشکر می کنم. برای همه شما آرزوی سعادت و خوشبختی میکنم و شما...
-
رمیده
جمعه 2 آذر 1386 20:55
رمیده نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پرسوز ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگی ها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من بظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دوصد پیرایه...
-
باران
یکشنبه 27 آبان 1386 23:08
سلام قرار نبود وبلاگو آپ کنم ولی یه اتفاق خوب باعث شد این کارو انجام بدم. بارون.... امروز بعد از ظهر بعد از حدود هفت ماه بارون بارید... منم عاشق بارون!... رفتم بیرون و تا زمانی که بارون می بارید، زیر بارون قدم میزدم... در حین قدم زدن زیر بارون، شعر « باز باران » کتاب فارسی دوران دبستان به ذهنم اومد... شروع کردم بلند...
-
صدا
پنجشنبه 24 آبان 1386 18:04
صدا در آنجا، بر فراز قلهء کوه دو پایم خسته از رنج دویدن به خود گفتم که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد شنیدن بسوی ابرهای تیره پر زد نگاه روشن امیدوارم ز دل فریاد کردم کای خداوند من او را دوست دارم، دوست دارم صدایم رفت تا اعماق ظلمت بهم زد خواب شوم اختران را غبارآلوده و بیتاب کوبید در زرین قصر آسمان را ملائک با...
-
هیچستان
دوشنبه 14 آبان 1386 23:40
واحه ای در لحظه به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصد هایی است که خبر می آرند، از گل واشدة دورترین بوتة خاک . روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپة معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران...
-
عصیان (قسمت دوم)
پنجشنبه 10 آبان 1386 00:29
سلام ادامه شعر عصیان فروغ رو به تمام دوستداران شعرهای فروغ تقدیم می کنم: ********************************************* عصیان (بندگی) چیست این شیطان از درگاهها رانده؟ در سرای خامش ما میهمان مانده بر اثیر پیکر سوزنده اش دستی عطر لذت های دنیا را بیافشانده چیست او، جز آن چه تو می خواستی باشد؟ تیره روحی، تیره جانی، تیره...
-
عصیان (قسمت اول)
دوشنبه 7 آبان 1386 00:55
سلام شعری که در پایین می بینید از فروغ فرخزاده. البته چون خیلی طولانیه به چند بخش تقسیمش کردم و بقیه اش رو روزای آینده پست می کنم. بعد از خوندن حتما نظر بدین. ********************************* عصیان (بندگی) بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز راز سرگردانی این روح عاصی را با تو خواهم در...
-
غروب جمعه
شنبه 5 آبان 1386 00:29
سلام حالتون چطوره؟ امیدوارم جمعه خوبی رو گذرونده باشین. امروز بعد از ظهر تو دانشگاه بعد از اتمام کلاس ها یه یک ساعتی تو دانشگاه موندم و منتظر تماشای غروب آفتاب تو یه کلاس خالی که منظرۀ خوبی برا دیدن غروب داشت، نشستم. تو این مدت یه سری هم به دوران قدیم زدم. یادش بخیر آدم چه زود بزرگ میشه. بازی های کودکانه، شیطونی ها و...
-
منشا طلاق!!!
سهشنبه 1 آبان 1386 02:22
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه. حتماً دلتون خیلی برام تنگ شده !!! این مدت سرم خیلی شلوغه و کمتر می تونم آپ کنم. درسا شروع شده و این ترم بیست واحد تخصصی دارم و باید بیشتر درس بخونم و تلاش کنم. به هر حال خوشحالم که باز می تونم هر از گاهی چیزی بنویسم. امروز یه نکته خیلی جالبی خوندم که هم جنبه طنز داره و هم یه واقعیته....
-
قالب جدید
جمعه 27 مهر 1386 01:36
سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه. قالب وبلاگ رو عوض کردم. به نظر خودم خیلی بهتر شده. داره کم کم راه می افتم. امروز تو دانشگاه روز خسته کننده ای داشتم ولی خوب دیگه آخراشه و باید تحمل کرد. ما هم داریم کم کم مهندس!!! می شیم. دیشب کتاب "افسانه سیزیف" آلبر کامو رو تموم کردم. یه کتاب فلسفی در مورد پوچی انسان بود. کتاب جالبیه...
-
دلتنگی
سهشنبه 24 مهر 1386 00:47
سلام، امیدوارم حالتون خوب باشه. یه چند روزی حال و هوای درست و حسابی نداشتم، نتونستم آپ کنم. گفتم که حالم روحیم زیاد خوب نیست. دلم می خواد برم یه جای خلوت دور از آدما زندگی کنم. یه جای دور که هر چه فریاد بزنم کسی صدامو نشنوه و سیر گریه کنم، شاید حالم بهتر بشه. این گرمای هوای لعنتی هم تمومی نداره. ناسلامتی مهر داره تموم...
-
شروع کلاس ها
جمعه 20 مهر 1386 02:02
سلام امروز اولین روز دانشگاه بود. این ترم تمام کلاسام پنجشنبه و جمعه است. هفت ساعت کلاس اونم پشت سر هم با یه استاد. خیلی خسته شدم ولی بعد از حدود یه ماه دوباره با بچه ها دور هم جمع شدیم و کلی حال کردیم! فردا هم یازده ساعت کلاس دارم و از شانس بد هلال ماه رو پیدا نکردن. شاید فردا روزه نگرفتم، امروز خیلی اذیت شدم. امروز...
-
سخن آغازین
پنجشنبه 19 مهر 1386 01:28
سلام نماز و روزه هاتون قبول. پیشاپیش فرا رسیدن عید فطر رو به همۀ شما تبریک می گم. به کلبۀ حقیر من خوش اومدین. به قول بچه ها ما هم وبلاگ دار شدیم. امیدوارم بتونم مطالب مفید و خوب و توی اون بنویسم و زود زود اونو آپ کنم، هر چند هیچ وقت انشاء خوب نمی نوشتم، البته اگه درس و دانشگاه اجازه بده!!! (اینو فقط به این خاطر گفتم...