کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

تنهایی ها عمیق اند...

 

تنهایی ها عمیق اند

عمیق

مثل صورت مردگان.

 

حلزون ها چقدر تنهایند

به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند.

 

تنهایی ها عمیق اند ، آشیانه کوچکم !

و تو در خاموشی هایم می درخشی

در آتش و روشنی می درخشی

و من آنقدر دوستت دارم

که فراموش می کنم

زندگی

با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد.

 

                 « شمس لنگرودی »

 

عشق ٬ عشق می آفریند

 

عشق ، عشق می آفریند ،

عشق ، زندگی می آفریند ،

زندگی ، رنج به همراه دارد ،

رنج ، دلشوره می آفریند ،

دلشوره ، جرات می آفریند ،

جرات ، اعتماد به همراه دارد ،

اعتماد ، امید به همراه دارد ،

امید ، زندگی می بخشد ،

زندگی ، عشق می آفریند ،

عشق ، عشق می آفریند...

 

« مارگوت بیکل »

 

قاصدک

 

قاصدک... هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی ، اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری ٬ نه ز دَیّار و دیاری ٬ باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که ترا منتظرند.

 

قاصدک !

در دل من همه کورند و کَرند.

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو دروغ

که فریبی تو فریب.

 

قاصدک ! هان ولی... آخر... ای وای!

راستی آیا رفتی با باد؟

با توام آی ! کجا رفتی؟ آی...

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی ، طمع شعله نمی بندم ، خردک شرری هست هنوز؟

 

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند...

 

        « مهدی اخوان ثالث »

 

در مدرسه

 

آموزگار :

کدام دختر است

که به باد شو می کند ؟

 

کودک :

دختر همه ی هوس ها .

 

آموزگار :

باد ، به اش

چشم روشنی چه می دهد ؟

 

کودک :

دسته ی ورق های بازی

و گردبادهای طلایی را .

 

آموزگار:

دختر در عوض

به او چه می دهد ؟

 

کودک:

دلک ِ بی شیله پیله اش را .

 

آموزگار :

دخترک

اسمش چیست ؟

 

کودک :

اسمش دیگر از اسرار است !

 

        « فدریکو گارسیا لورکا »