کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

تنهایی

تنهایی

چون باران

شامگاهان برمی خیزد از دریا

از هامون های پرت و دور افتاده

و می ریزد آنگاه

بر روی شهر

می بارد تنهایی

در این ساعات حال و بی حالی

وقتی کوچه ها به صبح می رسند

وقتی که جفت هایی

بی آنکه چیزی بیابند در یکدیگر

نومید و غمین

از هم جدا می شوند

وقتی آنان که نفرت از هم دارند

به ناچار همبستر می شوند ،

آنگاه تنهایی با رود ها همراه خواهد شد  

                 « راینر ماریا ریلکه » 

 

 

+زندگی همچنان جاریست...