کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

کلبه تنهایی من

زندگی همچون حبابی است٬ بیش از آنکه بترکد آن را تصویر کن!

...

زندگی همچنان جاریست...

جنگل مه گرفته باشد

باران باشد

تو باشی و من

بیــــــــــــــا راه را گــــــــــــــــم کنیم...

...

اجازه ... !
اشک سه حرف ندارد ... ،
اشـک خـیـلــی حـــرف دارد ... !!!


                     « حسین پناهی »


بگذارید این وطن دوباره وطن شود!

بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

این وطن هرگز برای من وطن نبود.

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود،
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسباب چینی کنند تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

این وطن هرگز برای من وطن نبود.

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن،
آزادی را با تاج گل ساختگیِ وطن پرستی نمی آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم.

در این «سرزمینِ آزادگان» برای من هرگز نه برابری در کار بوده است نه آزادی
....



 »                         
لنگستون هیوز - ترجمه : احمد شاملو »


روزی مردی در جاده مشغول تعمیر اتومبیل خود بود که ناگهان ماهیگیری که پشت سر هم ماهی می گرفت توجه او را به خود جلب کرد. مرد متوجه شد که ماهیگیر ماهی های کوچک را نگه می دارد و ماهی های بزرگ را درآب می اندازد. بالاخره کنجکاوی بر او غالب شد .از ماهیگیر پرسید که چرا ماهی های کوچک را نگه می دارد و ماهی های بزرگ را در آب می اندازد ؟

مرد ماهیگیر پاسخ داد:

واقعا دلم نمی خواهد چنین کاری بکنم ولی چاره ای ندارم زیرا ماهی تابه ی من کوچیک است .

 

نتیجه :

اگر فنجانی زیر باران نگاه دارید .به اندازه همان فنجان به شما می رسد .

اگر کاسه بزرگی نگاه دارید به همان اندازه در آن آب جمع می شود .

چه ظرفی در زیر باران رحمت الهی قرار داده اید...؟